امشب تصمیم دارم در مورد مسیری که آمدم تا با مسئولیت اجتماعی شرکتها آشنا شوم، صحبت کنم. اردیبهشت ۱۳۹۰ بود و داشتم برای امتحانات نهایی ترم دو آماده میشدم که برای اولین بار در تابلو اعلانات دانشگاه؛ پوستر تدریس عشق را دیدم. آنقدر برایم جذاب بود که طرح پوستر بعد از این همه سال از خاطرم نرفته است. من که آن زمان در کانون فرهنگی آموزش (قلمچی) مشغول به کار بودم و همیشه دغدغه درس داشتم، میدانستم این طرح چقدر میتواند مهم باشد. این فرصت برای من فراهم بود تا کودکان خانوادههای مختلف را ببینم و با دغدغههایشان آشنا شوم اما میدانستم با تمام تلاش و طرحهایی که شخص آقای قلمچی ترتیب میداد؛ باز هم کسانی بودند که به مرحله حضور در قلمچی نمیرسیدند.
این اولین آشنایی و برخورد من با جمعیت امام علی بود و با افتخار باید بگویم که این آشنایی تا امروز ادامه پیدا کرده است. طرحهای مختلفی در جمعیت امام علی وجود دارد اما من از بین همه آنها شیفته طرح طفلان مسلم هستم. طرحی که حیات دوباره به مرتکبین قتل زیر ۱۸ سال میدهد. طرحی که با رشته من، تخصص اول من (ترکیب مبحث قتل و حقوق کودک) و باورهای من نزدیکی بسیاری دارد.
خوشحالم که دست تقدیر من را با مرتضی کیمنش، برادر عزیز و دوست داشتنیام در واحد مسئولیت اجتماعی همکار کرد تا از او بسیار بیاموزم. مرتضی کیمنش، کتایون افرازه و اعضای دیگر جمعیت امام علی (ع) گروه اجرایی این طرح هستند که با پیگیریهایشان ۵۰ پرونده بخشش را به نتیجه رساندهاند که این واقعا عدد کمی نیست. علی الخصوص قسمت کسب رضایت از خانواده مقتول که یکی از سختترین کارها به نظرم محسوب میشود. مرتضی کیمنش برایم تعریف میکرد گاهی در آخرین لحظات نزدیک به اذان صبح؛ رضایت خانواده اولیا دم ممکن است گرفته شود اما به نظرم نجات جان یک انسان آنقدر اهمیت دارد که برایش این چنین تلاش شود.
بعد از آشنایی با جمعیت امام علی، سال ۱۳۹۳ بود که با انجمن حمایت از حقوق کودکان به واسطه یکی از اساتید ارشد آشنا شدم. رفتوآمدهای گاهی گداری و دوستیهای خوب با اعضای این انجمن یکی از قشنگترین فرصتهایی بود که زندگی به من داد و امیدوارم همچنان بتوانم اگر پیش آید؛ کاری انجام دهم. واقعیت این بود که من شیفته حقوق کودک شده بودم و هنوز هم هستم. درست به همین دلیل پایاننامهام در این موضوع انتخاب کردم و برای نوشتن آن واقعا زحمت کشیدم.
بعد از آنکه پایاننامه را دفاع کردم به صورت کاملا اتفاقی ولی خوشحالکننده با شورای کتاب کودک آشنا شدم و رفتوآمد به این شورا سرمنشا خیرهای فراوانی که هنوز هم وجود دارد، شد . آشنایی با فضایی که توران میرهادی آن را به وجود آورده و روزی در آن زیسته و حالا نوشآفرین انصاری با آن مهربانی ذاتی در حال ادارهاش است؛ نعمت کمی نیست. جایی که دوستان عزیزی یافتم و در آن مدتی که باهم کار میکردیم بدون اغراق مثل دخترشان از من مراقبت میکردند.
علاوه بر تمام اینها من در هر گوشه و کناری که میتوانستم کمکی کنم ورود میکردم و دوست داشتم به شبکه بزرگتری از آدمهایی که مثل من فکر و زندگی میکنند، وصل باشم و همینطور هم بود که به خاطر طولانی شدن از بازگوکردن آنها منصرف میشوم.
تمام این موارد و سالهایی که گذشت باید اتفاق میافتاد تا من بسیار بیاموزم و در نهایت با آشنایی با فاطمه اشرفی؛ تجربهام تبدیل به سازندگی جالبی شود. تابستان ۱۳۹۸ بود که برای کار به فاطمه معرفی شدم و خیلی زود باهم همراه شدیم. شرکت سبز، رامونا و سیمرغ سه پروژهای بودند که شروع کردیم و نسبت به هرکدام از آنها تعلق خاطر خاصی دارم. خوشحالم که زمانی جزئی از این پروژهها بودم و امروز که مینویسم خوب میدانم که با قدرت بیشتری در حال پیشرفت هستند.
به گذشته که نگاه میکنم میبینم ۹ سال طول کشید تا تمام آنچه آموخته بودم را بتوانم با مبحث جدیدی به نام مسئولیت اجتماعی شرکتی پیوند بزنم. مبحثی که تا قبل از آن در موردش چیزی نمیدانستم اما شروع به خواندن و یاد گرفتن در این باره کردم و تصمیم دارم در این مورد بیشتر بنویسم. مبحثی که میدانم هیچوقت برای من تمام نمیشود و آرزوی قلبی من این است که در هر شرکت یک واحد مسئولیت اجتماعی وجود داشته باشد و کارهای خوبی در هرکدام به تخصص انجام شود. آرزویی که میدانم دور نیست.
شما چطور؟ آیا تجربهای در این زمینه داشتهاید؟ دوست دارم بدانم شما در این باره چگونه فکر میکنید و مثل همیشه خوشحال خواهم شد برای من و خوانندگان احتمالی این مطلب اگر نکتهای دارید؛ بنویسید.
نکات جذابی بود. مسؤولیت اجتماعی در شرکتها موضوعی است که در سالهای اخیر در حال جا افتادن در فضای کسب و کار ایران است.
درود بر شما
بله خوشبختانه. دقیقا به نکته درستی اشاره کردین. به نظرم نوشتن از تجربههای خوب کشورهای دیگه و موارد اصولی در این باره میتونه به بهتر شدن و جا افتادن هرچه بیشتر این موضوع کمک کنه