من دوستدار روی خوش و موی دلکشم مدهوش چشم مست و می صاف بیغشم گفتی ز سر عهد ازل یک سخن بگو آن گه بگویمت…
موجیم و وصل ما، از خود بریدن است ساحل بهانهای است، رفتن رسیدن است تا شعله در سریم، پروانه اخگریم شمعیم و اشک ما، در…
باد بهاری وزید، از طرف مرغزار باز به گردون رسید، ناله هر مرغزار سرو شد افراخته، کار چمن ساخته نعره زنان فاخته، بر سر بید…
اگر باشی محبت روزگاری تازه خواهد یافت زمین در گردشش با تو مداری تازه خواهد یافت دل من نیز با تو بعد از آن پاییز…
تا گل غربت نرویاند بهار از خاک جانم با خزانت نیز خواهم ساخت خاک بیخزانم گرچه خشتی از تو را حتی به رویا هم ندارم…
مطرب عشق عجب ساز و نوایی دارد نقش هر نغمه که زد راه به جایی دارد عالم از ناله عشاق مبادا خالی که خوش آهنگ…